English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4679 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
change U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changes U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changing U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changed U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
programming U قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
coincidence function U پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
a month before <adv.> U یک ماه قبلش
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
managers U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
wit's end <idiom> U ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
to be in a position to do something U موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
portion U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portions U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
to be at a loss as to what to advise U آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
ES IS U امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again. U پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
awareness U آگاهی
advertisement آگاهی
conscience [archaic for: consciousness] U آگاهی
conscious mind U آگاهی
realising [British] U آگاهی
consciousness U آگاهی
cognisance [British] U آگاهی
cognition U آگاهی
knowledge U آگاهی
understanding U آگاهی
realizing U آگاهی
appreciation [awareness] U آگاهی
[piece of ] advice U آگاهی
acquaintance آگاهی
advice آگاهی
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
knowledge acquisition آگاهی یابی
further information U آگاهی بیشتر
to give [provide] somebody [some] information U به کسی آگاهی دادن
information [on] about somebody] [something] U آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
per week U هر هفته
weekly U هفته به هفته
weeks U هفته
weeklies U هفته به هفته
a week U یک هفته
week U هفته
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
I heard it through the grapevine. U افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
fair market U هفته بازار
A whole week U یک هفته تمام
f.service U نمازمعمولی هفته
last week U هفته گذشته
week end U اخر هفته
eight day U هفته کوک
next week U هفته گذشته
for a week U برای یک هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
weekdays U روز هفته
running days U ایام هفته
weekday U روز هفته
hebdomad U هفت هفته
midweek U میان هفته
passion week U هفته مصیبت
to morrow week U از فردا یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
triweekly U هر سه هفته یکبار
The notice is too short [for me] . U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
nrxt monday U دوشنبه این هفته
week day U روز معمولی هفته
feria U یکی از ایام هفته
Weekend U تعطیلات آخر هفته
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
hang out one's shingle <idiom> U آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
to have something made [by somebody] U بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
on their part <adv.> U از طرف آنها
for their part <adv.> U از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> U از طرف آنها
CUG U ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
rules U وعملیات روی آنها
channel U یچ کردن بین آنها
channeling U یچ کردن بین آنها
channels U یچ کردن بین آنها
Ask each and every one of them . U ازیک یک آنها بپرسید
Send them in two at a time . U آنها رادو تا دوتابفرست تو
in such a way as to enable them U به طوری که آنها بتوانند
channeled U یچ کردن بین آنها
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
channelled U یچ کردن بین آنها
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
carrier U سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers U سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
feria U کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
They cannot hold a candle to him . U سگش می ارزد بهمه آنها
BCC U و لیست آنها را نشان نمیدهد
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
They gave me permission by way of an exception ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
description U لیست داده ها و خصوصیات آنها
descriptions U لیست داده ها و خصوصیات آنها
They held me culpable for the accident. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
They were all alike. U همه آنها یکی بودند.
keep these separate from those. U اینها را از آنها جدا نگاهدار
logical U مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
catalogs U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogue U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogued U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloguing U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
They were all either kI'lled ou taken prisoners . U همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
list U لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
microcomputing U مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
cataloging U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged U لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault U [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
Their names are as follows . U اسامی آنها بقرار زیر است
downsize U که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
groundhog day U روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
They were all dreesd in black. U تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
chronological order U ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
schematic U نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
Bantu U وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
hash U لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
They were devastated by the news. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Nothing was said between them. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
There they were in all their finery. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
byte U که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
reference U لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
I cant see much difference in them. U فرق زیادی بین آنها نمی بینم
references U لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
bytes U که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
semimonthly U دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
reads U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com